کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .
  • ۰۴/۰۳/۱۷
    .

آخرین نظرات

  • ۲۲ مرداد ۰۴، ۱۵:۵۵ - عرفان
    144 ۵و۷

۲ مطلب در تیر ۱۴۰۴ ثبت شده است

.

"You cannot stand what I've become
You much prefer the gentleman I was before
I was so easy to defeat, I was so easy to control
I didn't even know there was a war."

 

۰ نظر ۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۴:۴۸
عرفان

.

خون به محض آن که می‌ریزد سرد می‌شود. علاقه به خونریزی بدترین تکه‌اش همین است که خون ریخته نهایتاً تا چند دقیقه گرم است و با سرعتی غم‌انگیز رشتهٔ پیوندش با کسی که گلویش بریده شده یا چاقو در شکمش فرو رفته قطع می‌شود و بدتر از آن، اگر زمین خاکی باشد، به سرعت جذب خاک می‌شود و انگار نه انگار. جسمی هم که از خون خالی می‌شود بالاخره نمی‌تواند همیشه پیش چشم باشد. یا خاک می‌شود یا تکه‌تکه می‌شود یا در آتش می‌سوزد و تبدیل به خاطره‌ای گنگ می‌شود. کل ماجرا فقط چند دقیقهٔ اولش ممکن است یک معنی نصفه و نیمه‌ای بدهد و بعد انگار نه انگار. قاتل وقتی که دید مقتول واقعاً مرده احتمالاً جا می‌خورد و ممکن است توی دلش بگوید که بلند شو. باز زنده شو. حیف آن همه خون که دارد خشک می‌شود. بلند شو دوباره بازی کنیم.

۱ نظر ۱۱ تیر ۰۴ ، ۲۲:۱۳
عرفان