کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .
  • ۰۴/۰۳/۱۷
    .

آخرین نظرات

۶ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

پیش خودم خیال کرده بودم که چه‌قدر دلپذیر بود. اگر زنگ خانه را می‌زدند و می‌رفتم می‌دیدم که دوست از دست رفته‌ام زنده برگشته.

۰ نظر ۳۱ مرداد ۰۰ ، ۰۲:۰۴
عرفان

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غمدیدهٔ ما شاد نکرد

 

دل به امید صدایی که مگر در تو رسد

ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد

 

شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار

زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد

 

۰ نظر ۲۲ مرداد ۰۰ ، ۰۹:۲۲
عرفان

البتّه فراموش نمی‌کنم. که من خوشبخت بوده‌ام.

۰ نظر ۲۱ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۲۵
عرفان

چو اسماعیل پیش او بنوشم زخم نیش او

خلیلم را خریدارم چه گر قصد ستم دارد

۰ نظر ۱۷ مرداد ۰۰ ، ۱۶:۰۱
عرفان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ مرداد ۰۰ ، ۱۵:۵۱
عرفان

میل ناگهانی به تسلط و خیال مضحک قدرت زیباترین جان‌ها را بدل به توده‌ی خاکستر می‌کند. در سر همیشه این صدا هست که افسار را تو بگیر. افساری که به واقع آن سرش وصل به هیچ کجا نیست.
از وقتی که خودم را شناختم، تمام تنم از این پچپچه‌ی همیشگی پرِ  ترس بوده است. گفتم با خودم که مثل یک حجم هوا شوم، که سیال شوم بلکه بتوانم همپای دوستان و عزیزانم به هر کجا بروم. که از سمت من لااقل، آن‌قدر که‌ زورم می‌رسد،  نه دستی باشد نه گردنی، بس که از افسار ترسیده‌ بودم همیشه. و لاجرم همیشه می‌شنوم که کجایی؟ که چرا غیبی؟ که چرا دست و پا نداری؟ بس که از افسار می‌ترسم من.
آدم که می‌میرد، می‌گویند که دستش کوتاه شد از دنیا. کو آن زیباترین انسان که زنده است و دست ندارد؟ آن اهلی‌ترین انسان‌ها، که در دهانش هیچ سبعیتی نیست، که کندترین و صاف‌ترین دندان‌ها را دارد، و جز از تن خود نمی‌خورد.

۰ نظر ۰۵ مرداد ۰۰ ، ۱۷:۴۹
عرفان