کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۹/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۱۵
    .
  • ۰۳/۰۹/۰۶
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .

آخرین نظرات

  • ۲۴ آذر ۰۳، ۰۹:۱۳ - عرفان پاپری دیانت
    ۲۴۲

۲ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

I can identify my desire as the mother recognizes her child. I’ve memorized my history line by line. So, when you break the silence and make my brain sing, I instantly break the melody down into its constituent notes. And for every single note, believe me, I’ve a detailed and citable file in my records. I can prove your beauty to you, when you’re beautiful. I say nothing to myself but the truth; but to you, my traveler, I just said goodbye.

I know where your name is rooted in, and how the phonemes of your word have been altered during my years. “light, shrill, and then eloquent” I told you, if you remember. I hadn’t wished you when you whished and then vanished. You broke the silence and got lost in it, and with your proven beauty, darling you broke the day. 

I wrote these words as an apology, and as a farewell message, if you accept. So long my traveler, the lover of inopportune day. So long my curly cypress.

۰ نظر ۲۲ دی ۰۰ ، ۰۱:۱۲
عرفان پاپری دیانت

ملامت به تحقیق عشق هم بود که عشق رخت برگیرد و عاشق خجل شود از خود و از خلق و از معشوق. در زوال عشق متأسف باشد بر آن. دردی به خلیفتی بماند، آنجا بدل عشق مدتی. آنگاه تا خود به کجا رسد آن درد. 

و آن نیز رخت برگیرد تا کاری تازه شود. و نیز بسیار بود که عشق روی بپوشد از زرق نمایش عشق و دردی نمودن گیرد که او بوقلمون است. 

هر زمانی رنگی دیگر برآورد. و گاه گوید که رفتم و رفته نباشد. 

 

(سوانح، احمد غزالی)

___

بر درختی کاشیان مرغ توست/ شاخ مشکن مرغ را پران مکن

کعبۀ اقبال این حلقه است و بس/ کعبۀ اومید را ویران مکن

 

۰ نظر ۰۷ دی ۰۰ ، ۱۶:۴۵
عرفان پاپری دیانت