سانحه
سه شنبه, ۷ دی ۱۴۰۰، ۰۷:۱۵ ق.ظ
ملامت به تحقیق عشق هم بود که عشق رخت برگیرد و عاشق خجل شود از خود و از خلق و از معشوق. در زوال عشق متأسف باشد بر آن. دردی به خلیفتی بماند، آنجا بدل عشق مدتی. آنگاه تا خود به کجا رسد آن درد.
و آن نیز رخت برگیرد تا کاری تازه شود. و نیز بسیار بود که عشق روی بپوشد از زرق نمایش عشق و دردی نمودن گیرد که او بوقلمون است.
هر زمانی رنگی دیگر برآورد. و گاه گوید که رفتم و رفته نباشد.
(سوانح، احمد غزالی)
___
بر درختی کاشیان مرغ توست/ شاخ مشکن مرغ را پران مکن
کعبۀ اقبال این حلقه است و بس/ کعبۀ اومید را ویران مکن
۰۰/۱۰/۰۷