کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۳۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۲۶
    .
  • ۰۴/۰۵/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .

آخرین نظرات

  • ۲۲ مرداد ۰۴، ۱۵:۵۵ - عرفان
    144 ۵و۷

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

در صفحه‌ی آخر نوشته‌ای، نوشتم که «تمام شد. نیمه‌شب 28 مهر سال99» و بعد فکر کردم که در این تاریخی که ثبت کرده‌ام، هر کاری موجب شرمندگی کننده‌اش باید باشد. عادی‌ترین کارها دیگر از ضرورت افتاده‌اند. همه‌ی کارهایی که یک زمان فقط ضروری نبودند، دیگر غیراخلاقی‌اند. در این بی‌وطنی حیات روزمره هم دیگر از موجبات خجالت است. وقت‌گذرانی‌های این‌چنینی که دیگر تکلیفشان روشن است.

۰ نظر ۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۷:۱۲
عرفان

.

 

ــ دریا دریا
چه‌ت اوفتاد
که گریستی؟

 

ــ تاریک‌تَرَک یافتم از آفتاب
خود را.

 

(احمد شاملو، دفتر مدایح بی‌صله)

 

۰ نظر ۲۳ مهر ۹۹ ، ۰۹:۲۴
عرفان

آدم بهای ژستی را که می‌گیرد باید بپردازد، با ملال مدام و خستگی و بی‌حاصلی‌های دور و دراز. وگرنه هیچ ژستی نیست که دروغ نباشد. هرکس به طرز خودش حلالش می‌کند و نقابش را هرکس در آب مخصوص خودش می‌شوید.

بگذریم. این‌جا بدکش نیست. یک درخت بلندبالا رو به روی پنجره است، یک سالی وقت دارم که سیر ببینمش، قبل از آن‌که این ساختمان نیمه‌کاره جلویش قد راست کند.

تا الان که هیچ بدی ندیده‌ام از این‌جا. غیر آن که حوالی شش و هفت شب یک کمکی غمباد می‌گیرم.

۱ نظر ۰۶ مهر ۹۹ ، ۰۹:۴۹
عرفان