کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۸
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۷
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۴
    .
  • ۰۳/۰۷/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۷/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۷/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۷/۲۷
    .

آخرین نظرات

  • ۲۹ ارديبهشت ۰۳، ۱۱:۳۵ - eons faraway
    برزخ

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مکالمه» ثبت شده است

برای سپیده

و در ادامهی مکالمهام با او


من مثلِ یک شئ، نگاه را از خود-ام پرت میکنم و در انتظارِ نگاه، تشنگی میکشم. چون شئ اگر نگاه نشود، نیست. و در شئِ محض، نگاه فرسوده میشود.

هیچ نگاهی در جسم قرار نمیگیرد. (نگاه در هوا آرام است.)

 

شئ نگاه را به تأویل دعوت میکند و همان لحظه از تأویل تن میزند. و تمامِ درها را به روی خود نیمهباز میگذارد.

 

اما شئ چه شکلی است؟

آدم که نفساش را برای مدتِ طولانی حبس کند، شئ میشود.

 

من به «گره» چیزی ندارم که بگویم. او هم تا من لب باز نکنم چیزی از من به من نمیگوید.

میانِ شئ و نگاه، مکالمه در نمیگیرد. چون هر دو مدام در برابرِ هم، قالبهایی از خود میتراشند و میگریزند. و «پدیده» جایی در این مکالمهی مریضِ بینِ شئ و نگاه، مخفی و منتظر است.

 

دوستانِ من به من همانطور نگاه میکنند که من به یک درخت. همانطور که من درخت را به ندرت میبینم، آنها هم من را به ندرت میبینند.


۰ نظر ۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۲۹
عرفان پاپری دیانت