کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۲۶
    .
  • ۰۴/۰۵/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .
  • ۰۴/۰۳/۱۷
    .

آخرین نظرات

  • ۲۲ مرداد ۰۴، ۱۵:۵۵ - عرفان
    144 ۵و۷

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قبرستان» ثبت شده است

یک گورستانِ بسیار قدیمی، تهِ شهر. قبرهای شکسته و کتیبه‌های ناخوانا.

یک گوشه، گوشه‌ی قبرستان، دختر و پسر نشسته‌اند با هم، در تکیه‌ی دیواری و در سایه‌ی بیدی. و دست انداخته‌اند دورِ گردنِ هم و لب‌‌های‌شان به هم مشغول‌.

دختر در میانه‌ی بوسه دادن، با عشوه می‌گوید: زشت نیست جلوی مرده‌ها؟

و در چشمِ پسر برقی می‌تابد و بعد می‌گوید: این‌جا، در این گورستان، عزیزِ دل‌ام جز تو کسی زنده نیست.

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۷ ، ۰۸:۰۸
عرفان