لحظه ی خواب بود یا
بیداری
نمی دانم.
تو و من چشم گشوده بودیم
هردو
من در تاریکی کوچه
بر نیمکتی نشسته بودم
تو نگاه می کردی
دوچرخه ای گذشت
و صدای آشنای نفس هات
خودکاری بود در جیب پیرهنم
تو نگاهم می کردی
بر کف دستم می نوشتم
و با هم نفس می کشیدیم
هر سکوت
و هر بازدم
کلمه ای می شد بر کف دستم
چراغ های کوچه روشن بود
آخرین کلمه را که نوشتم
تو چشم فروبستی
عابری گذشت
گرمی بوسه ای بر صورتم
۱ نظر
۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۴:۴۷