سحر شد باز نیومد خواب به چشمام
نیومد خواب به چشمام
نیومد خواب به چشمام
____
نمیره از سر ام فکرِ نگار ام
همون یاری که من دوست اش میدارم
همون یاری که وقتی بِم میخنده
آتیش میگیره این قلبِ نزار ام
دیگه طاقت ندارم
آی خدا طاقت ندارم
____
خدا امشب دلام تنگه
دلِ یار ام مثِ سنگه
خدا من شکوه دارم
ولام کرده نگار ام
دیگه طاقت ندارم
دیگه طاقت ندارم
(۲)
____
آی خدا
اون با بزرگون میپره
از این و اون دل میبره
از حالِ من اون بیوفا
خبر نداره جانم خبر نداره
____
الان شیش ساله تو عشقاش اسیرم
نمیتونم دیگه آروم بگیرم
دلام خونه رخام زرده
خوراکام آهه و درده
نمیدونم که یار من
دلاش پیشِ کی گیر کرده
امان کار این دنیا
فغان از کار این دنیا
(۲)
____
خود ات رحمی بکن بر من خدایا
یه کاری کن یه کاری کن خدایا
برس به داد این قلبِ کبابام
یه کاری کن بیاد یار ام به خوابام
۰ نظر
۱۳ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۳۷