کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۶/۲۶
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۹
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۸
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۷
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۵
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۴
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۳
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۲
    .

آخرین نظرات

  • ۲۹ ارديبهشت ۰۳، ۱۱:۳۵ - eons faraway
    برزخ

.

جمعه, ۲ شهریور ۱۴۰۳، ۰۹:۰۳ ب.ظ

من هیچ وقت در طول زندگی‌ام خیلی «حقیقت» برایم اهمیت نداشته است. هر وقت هم کسی بیش از اندازه روی حقیقت چیزها تاکید می‌کند به نظرم می‌رسد که احتمالاً قدری ابله است. ما منافع خودمان را (و این منافع لزوماً هم همیشه مشخص و معلوم و سرراست نیستند) صورت‌بندی می‌کنیم و به عنوان حقیقت عرضه و در واقع تبلیغ می‌کنیم. این به خودی خود احتمالاً اشکالی هم نداشته باشد. جهان عرصهٔ تقابل منافع مختلف است. ما برای سلایق خودمان و برای امیال خودمان به شکل‌های بسیار گوناگونی و در میدان‌های مختلفی می‌جنگیم. فکر و صورت‌بندی نظری صرفاً یکی از این میدان‌هاست. آدم قاعدتاً باید متوجه باشد که اختلاف در نظر٬ و مجادله بر سر این فکر و آن فکر٬ تکه‌ای است از یک دعوای بزرگ‌تر بر سر میل و بر سر منفعت. به همین خاطر٬ خیلی وقت‌ها طبیعی است که آدم‌ها هم‌نظر نشوند و حرف هم را نفهمند٬ چون هم‌میل هم نیستند. آن‌چه در نظر من حقیقت دارد٬ حقیقتی است که قرار است جهان را تبدیل به جهانی کند که من دوست دارم. قرار است نظم چیزها را طوری بچیند که باب میل من است. این اشکالی هم ندارد. چیزی که واقعاً احمقانه است این است که کسی فکر کند واقعاً خبری هست و یک چیزی درست است و یک چیزی درست نیست. 

-

قدری بی‌ربط به چند سطر بالا:

کسانی که ته ذهنشان چنین فرضی هست٬ معمولاً در زندگی واقعی اسباب دردسر می‌شوند و یک ویژگی مشترکشان این است که اصل مطلب را معمولاً نمی‌فهمند. به اصطلاح پوینت یک حرف را درست متوجه نمی‌شوند. لابد به این خاطر که نمی‌خواهند یا نمی‌توانند بفهمند که هر حرفی یک پیشینه‌ای و یک بستری دارد و منظور گوینده را باید بر اساس سنت خود او فهمید. به همین خاطر عموماً کنایه و استعاره و این چیزها هم سرشان نمی‌شود. معمولاً هر چیزی را به لفظی‌ترین حالتی که ممکن است می‌فهمند و بعد فکر می‌کنند که آن مطلب درست است یا غلط است. من واقعاً هنگام مواجهه با کسانی که این‌طوری‌ اند همیشه تا مرز سکته می‌روم. یک وقت به شوخی به یک دوستی گفته بودم که اسفل طبقات دوزخ٬ جایی پایین‌تر از اقامتگاه شمر و خولی و لوسیفر٬ متعلق است به کسانی که تمثیل‌ها را شهید می‌کنند. 

۰۳/۰۶/۰۲
عرفان پاپری دیانت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی