کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۹/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۱۵
    .
  • ۰۳/۰۹/۰۶
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .

آخرین نظرات

  • ۲۴ آذر ۰۳، ۰۹:۱۳ - عرفان پاپری دیانت
    ۲۴۲

HILYM

يكشنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۱، ۰۱:۳۹ ق.ظ

قصۀ اتاق ممنوعه و تمثال جادویی از قصه‌های محبوب قدیمی‌ بوده است. کلیت داستان این است که تصویری (و یا هر نشانۀ دیگری) را در اتاقی قرار می‌دهند و به آدم قصه هشدار می‌دهند که وارد آن اتاق نشود و او هم طبعاً گوش نمی‌دهد و می‌رود و گرفتار طلسمِ [زیباییِ] آن تصویر می‌شود. من یادم هست بچه که بودم چنین قصه‌ای را چند بار به صورت‌های مختلفی و در جاهای مختلفی خوانده بودم. به هر حال، روایتی از این داستان در دفتر ششم مثنوی نیز آمده به نام دز هوش‌ربا و یا قلعۀ ذات‌الصور: "حکایت آن پادشاه و وصیت‌ کردن او سه پسر خویش را کی درین سفر در ممالک من فلان جا چنین ترتیب نهید و فلان جا چنین نواب نصب کنید اما الله الله به فلان قلعه مروید و گرد آن مگردید" و "رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعۀ ممنوع عنه آن همه وصیت‌ها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا افتادند و می‌گفتند ایشان را نفوس لوامه الم یاتکم نذیر ایشان می‌گفتند گریان و پشیمان لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر" 

-

به هر ترتیب، من از جا که خودم اخیراً گرفتار یک چنین شعبده‌ای شده‌ام، این چند وقته قدری به این قصه فکر می‌کردم و به این فکر می‌کردم که چنین اتاق صبرسوزی از اساس چه‌طور ساخته می‌شود. 

اول از همه اینکه این اتاق الزاماً باید تازه تأسیس باشد. اگر قرار باشد که شاهزاده عاشق صاحب تصویر شود و مهم‌تر، اگر قرار است شاهزاده عقب صاحب تصویر برود، آن تصویر و آن اتاق نمی‌توانند چندان قدیمی باشند. پس باید به تازگی برپا شده باشند و بسیار محتمل است که بساط این شعبده را پادشاه فراهم کرده باشد و می‌دانیم که چنین جنایاتی را پدران در حق پسران خود بسیار می‌کنند. 

شاهزاده تمام عمر خودش را لابد در آن کاخ بوده و طبیعتاً همۀ اتاق‌های کاخ را هم ندیده است. اما چه توجیهی دارد که فرضاً اتاق جادو را بعد این همه سال تازه بخواهند به او نشان دهند؟ پس بلا در روز جانشینی او باید رخ دهد. در روزی که قرار است رسماً ولایت عهد به او سپرده شود، حاجب به این بهانه که باید همه جای خانۀ موروثی را دیده باشد، او را در کاخ می‌گرداند و اتاق را نشانش می‌دهد. پس مقدمات کار باید از حدود یک ماه قبل فراهم شود. پادشاه حاجبش را مأمور برگزاری شعبده می‌کند. حاجب بی‌اهمیت‌ترین و احتمالاً بی‌نشان‌ترین اتاق کاخ را انتخاب می‌کند. اتاق می‌تواند خوابگاه غلامان یا انبار مطبخ باشد. اتاق را خالی می‌کند و جماعت نقاش را به کاخ می‌آورد. آنان اتاق را به غریب‌ترین وجهی که می‌دانند نقش می‌زنند. و بنایان تمام پنجره‌ها و روزنه‌های اتاق را می‌بندند، به طوری که هیچ باریکۀ نوری به اتاق داخل نشود. و لابد ساحرکی را نیز می‌آورند تا یک مشت طلسم بر در و دیوار بنویسد. نهایتاً اتاق آمادۀ شعبده می‌شود. یک اتاق تاریک و مرموز که قرار است در یکماه آینده قدری هم خاک بر سطح دیوارهایش بنشیند. و فقط یک کار باقی می‌ماند، اینکه نقاشی زنی را بگذارند وسط اتاق. احتمالاً چند روز مانده به مراسم، وقتی که کار نقاشان تقریباً تمام شده، حاجب در حالی که دارد از شهر به کاخ برمی‌گردد زنی را در راه می‌بیند و صدایش می‌زند و زن در ازای لابد چند سکه به کاخ می‌آید تا چند ساعت در اتاق بنشیند تا تصویرش را بکشند و بعد می‌رود و در شلوغی شهر برای همیشه گم می‌شود. در این قصه، به جای زنی که صاحب تصویر است، هر زن دیگری نیز می‌توانست به کاخ بیاید و شاهزاده بی‌گمان عاشق او می‌شد. در شعبده‌ای که قرار است اسباب جنون ولیعهد را فراهم کند، اساساً بی‌اهمیت‌ترین جزء همان است که ضربۀ نهایی را می‌زند: صاحب تصویر کیست؟ 

۰۱/۰۴/۲۶
عرفان پاپری دیانت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی