کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۲۶
    .
  • ۰۴/۰۵/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .
  • ۰۴/۰۳/۱۷
    .

آخرین نظرات

  • ۲۲ مرداد ۰۴، ۱۵:۵۵ - عرفان
    144 ۵و۷

تابستان امسال دو زخم همیشگی وسط قلبم کاشت. هر دو عزیزم بودند و هر دو دست به انتحار زدند. هر دو را جنونشان از من گرفت. هر دو سبک رفتند و گرد رفتنشان تا همیشه نفسم را سنگین می‌کند. هر دو جوان رفتند. هر دو زیبا بودند، و چه زیبا بودند در نظرم. این یکی همبازی کودکی‌ام بود و آن یکی کودکی‌ام را زنده نگه می‌داشت. این یکی را وقت کردم که قبل رفتن سیر ببینم. تن عزیزش را قبل خاک دیدم که چه سبز بود. دستش را وقت شد که بگیرم. و بخت آن‌قدر یارم بود که در مصیبتش با یکی لااقل شریک باشم. اما آن یکی که رفت، مرا در عزای خود تنها گذاشت. و مرا با راز خشکیدنش تنها گذاشت.

روزی اگر بیاید که استخوان‌هایمان دوباره گوشت بگیرند، روزی که هر سه تایمان از قبرهایمان بیرون بیاییم، پیدایتان می‌کنم. پیدایتان می‌کنم تا بگویم که تابستان آن سال، بعد مرگ شما چه گذشت.

۰۰/۰۹/۱۴
عرفان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی