کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۹/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۱۵
    .
  • ۰۳/۰۹/۰۶
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .

آخرین نظرات

  • ۲۴ آذر ۰۳، ۰۹:۱۳ - عرفان پاپری دیانت
    ۲۴۲

آن طرحِ گچیِ زیبا را در ورودیِ روستای ما یک شب مردِ مسافری کشیده بود. گویا معماری بوده که همراه با کاروانی به سوی شهر می رفته و شب که کاروان برای خواب و تهیه ی آذوقه کنارِ صفه های ورودیِ روستا اتراق کرده بوده از سرِ بیکاری یا تفنن آن را روی زمین می کشد.

طرحِ گچی (لااقل به چشمِ ما دهاتی ها) بسیار زیبا می آمد. اگرچه به ظاهر بسیار ساده  و چیزی شبیهِ جدولِ لی لیِ بچه ها بود اما درش دقیق که می شدی، درمی یافتی که طرحی ست بسیار پیچیده و با ظرافت های بسیار. شکلِ کلیِ آن شبیهِ دو استوانۀ باریک بود که هرکدام قوسی خورده و میانشان پر بود از خانه‌های ریز و درشت با شکل‌های جورواجور  مانندِ مثلث، مربع، لوزی و مانند آن. 

طرحِ گچی اول از همه نظرِ بچه ها را به خود جلب کرد. بچه ها از دمِ صبح تا غروب دورِ آن جمع می شدند و خودشان را با آن سرگرم می کردند. من یادم هست که با آن طرحِ گچی بازی های گوناگونی درست کرده بودند. سنگ های ریز و درشتی از این ور و آن ور می آوردند و در خانه ها می چیدند. بعد رفته رفته سعی کردند که سنگ ها را با نظمِ به خصوصی در خانه ها بچینند. و بعد کم کم سنگ‌های خاصی را با اندازه‌های خاص برای این کار جمع کردند. طولی نکشید که بزرگترها نیز به این بازی پیوستند. البته شاید پیوستن واژۀ مناسبی نباشد چراکه آن ها عملاً طرحِ گچی را از دستِ بچه ها درآوردند و بچه‌ها دیگر تنها بازیِ بزرگترها را تماشا می‌کردند و می‌کوشیدند از آن تقلید کنند.

با پیوستنِ بزرگترها، بازی به خود شکلِ جدی‌تری گرفت و تقریباً به شکلِ یک مراسمِ آیینی درآمد.

مردم به زودی متوجه شدند که این طرح  به راحتی از بین می‌رود چراکه از گچ است و در برابرِ باران آسیب‌پذیر. و از آن جا که آن طرح بسیار پیچیده بود هیچ گاه نمی توانستند از روی آن نقشه‌ای بردارند. پس کوشیدند تا با جای‌گذاریِ سنگ‌ها، شمایلِ کلّیِ طرحِ گچی را بر زمین حفظ کنند. عده ای از اهالیِ روستا مسئولِ این کار شدند. آن‌ها می‌گفتند که شکلی کلّی از آن طرح را در خاطر دارند. -اگرچه هیچ گاه کسی نتوانست آن را با تمامِ جزئیات اش به خاطر بسپارد- آن‌ها بعد از هر باران به سراغِ طرحِ گچی می‌رفتند و بر اساسِ محلِ قرارگیریِ سنگ‌ها، خطوطِ پاک‌شده را دوباره ترسیم می‌کردند و با این کار چیزیِ شبیهِ طرحِ گچی را روی زمین نگه می‌داشتند. (البته آن ها می‌توانستند یک بار برای همیشه با چیزی پایدارتر از گچ، طرح را ترسیم کنند تا دیگر باران آن را از شکل نیندازد اما این کار را نمی‌کردند چراکه از تکرارِ این بازی لذت می‌بردند.)

آن ها هر از چند وقت، تمامِ سنگ‌ها را عوض می‌کردند. عده‌ای تمامِ سال در کوه‌ها و دشت ها می‌گشتند تا نادرترین سنگ‌ها را پیدا کنند و در جشنِ سالِ نو آن‌ها را جایگزینِ سنگ‌های کهنه کنند. حتی یک سال که بارانِ خوبی بارید و زمین‌ها خوب محصول دادند، در تمامِ خانه‌ها زمرد و مروارید و فیروزه گذاشتند. اگرچه در اثرِ باران های مداومِ آن سال طرحِ اصلی مدام پاک می‌شد و در اثرِ این پاک‌شدن‌ها و دوباره کشیدن‌ها تقریباً به شکلِ اولیۀ خود بی‌شباهت شد، اما ما تمامِ سنگ‌های آن را با سنگ‌های گران بها جایگزین کردیم.

 

_

البته حالا دیگر از آن وقت سال‌های زیادی گذشته است و از آن طرحِ گچی و آیین‌های مخصوصش تقریباً چیزی نمانده.

به دلایلی نامعلوم تقریباً از یک وقت به بعد دیگر کارِ نوکردنِ سنگ‌ها و مراقبت از طرحِ گچی متوقف شد. شاید از آن رو که باد و باران دستِ مراقبان را خوانده بودند و شاید هم خودِ مراقبان از عمد سنگ‌ها را به هم می ریختند تا شمایلِ اصلیِ گچ را فراموش کنند. شاید به آن سبب که از تکرارِ آن کار خسته شده بودند و می‌خواستند خاطرشان را از طرحِ گچی پاک کنند. باد سنگ‌ها را جابه جا می‌کرد و باران خطوطِ طرحِ گچی را می‌شست.

مردم دیگر آن طرحِ گچی را به کلی فراموش کردند و آن جا دوباره محلِ بازیِ بچه‌ها شد. بچه‌ها نیز چون هیچ خاطره‌ای از طرحِ گچی ندارند، هیچ نمی‌دانند که با باقی ماندۀ آن –اگر البته چیزی تا به حال باقی مانده باشد- باید چه کار کنند. آن‌ها در ورودیِ روستا جلوی صفه‌ای که احتمالاً محلِ اقامتِ آن معمار بوده است، جمع می‌شوند و خود را با بازی‌های گوناگون و قصه‌پردازی های بی اساس دربارۀ طرحِ گچی سرگرم می‌کنند. و گاهی از سرِ بیکاری یا تفنن با گچ چیزهایی روی زمین می‌کشند که البته به آن طرحِ گچی هیچ شباهتی ندارد.

 

مرداد 97

 

تمثیلِ طرح گچی یا روایتی از تاریخ تصوف در ایران
حجم: 14.2 کیلوبایت

 

  

۹۷/۰۹/۱۷
عرفان پاپری دیانت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی