1
در عمق کاغذ
آیینه ای هست
که در آن نگاه می کنم
و صورتم را می نویسم
2
به جستجوی گلی خواهم رفت
که نام ندارد
آن را خواهم چید
و برای تو خواهم آورد
شاید که تو
نام آن گل بوده باشی
3
در تاریکی
شمعی می افروزم
تا تو را ببینم
آن گاه چشم هایم را می بندم
و صبر می کنم
تا شمع، تمام شود
وقتی که چشم هایم را باز کنم
اتاق
روشن خواهد بود
۲ نظر
۲۷ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۲