این تکهپارهها را دیروز ظهر سرِ اولین جلسهی حلقهی کلام نوشتم.
۱
علم کلام [و فلسفه] چیزی نیست[ند] جز مجموعهای از اشتباهاتِ زبانی.
در بحثهای کلامی، یک بازیِ زبانی شروع میشود و در آخر به انتها میرسد. دو طرفِ بحث از دو جهانِ زبانیِ متفاوت میآیند و چیزی از هم نمیفهمند. آنها در ابتدا یک نقطهی مشترک بینِ خود میگذارند (شروعِ بازی) و بعد میکوشند تا واژههایشان را با هم مترادف کنند و به یک زبانِ واحد برسند. (چیزی شبیهِ مفهومِ همدمایی در فیزیک)
در یک بحثِ کلامی، طرفین به هیچ عنوان پیِ حقیقت و دنبالِ کشف نیستند. آنها فقط میخواهند بازیشان ادامه پیدا کند. نمیخواهد چیزی راهِ میلشان را به ترادف سد کند. آنها در مترادفشدنِ واژههایشان ارضا میشوند.
۲
گفتهاند که عقل راه به جایی نمیبرد.
اما عقل اساساً راه نمیبرد.
۳
در مواجههی دو الگوی ذهن یعنی کلام و عرفان با یک سوژهی مشترک یعنی دین، کلام دین را به آینده میبرد و عرفان دین را به هیئتِ نخستیناش شبیه میکند.
۴
دکتر احمدی میگوید که تثلیث عقلانی نیست. همهی این ایرادهایی که مسلمانان از ایدههای مسیحی گرفتهاند: تثلیث عقلانی نیست. عیسی پسرِ خدا نیست. خدا نمیتواند پسر داشته باشد.
همهی این اینها شبیهِ ایرادهای احمقانهایست هستند که بزرگترها از بچهها میگیرند. بزرگترهایی که هیچچیز، حتی یک کلمه از حرفِ بچهها را نمیفهمند.
هیچ لزومی ندارد که تثلیث با قراردادهای عقلانیِ شما (این اشتباهاتِ سفت و سختِ زبانی) منطبق باشد.
این الگوی سهوجهی در عمقِ ذهنِ بشر شکل بسته. شکلِ کروموزوم سهوجهیست. دیالکتیک از همین میلِ بشر به عدد سه آمده. تز، آنتیتز، سنتز. پدر، مادر، فرزند. عدد سه. اولین مجموعهی کامل. تضادِ یک و دو در سه به نهایت میرسد. سه اولین شکلِ نهایت است. انسان به عدد سه علاقه دارد. در عددِ سه به آرامش میرسد.
انسان میلی کودکانه دارد به جفت و جور کردنِ همه چیز با عددِ سه.
این را شما نمیفهمید. که کودک چه کیفی میکند از جفتوجور کردن. که تثلیث از عمقِ جسم نشأت میگیرد. از جسم که تنها مرجعِ حقیقت است نه از اوهامِ عقلانی.
۴
[ادامهی این یادداشت فقط برای یادآوریِ خودم]
تنها مسیرِ شناختِ حقیقت (یا حداقل تنها چیزی که به عنوان حقیقت در دست ما هست،) اسطورهشناسی و فیلولوژیست. کلنگری. بازگشت به عقب. تا سرحداتِ ذهن پیش رفتن. از بیرون به همه چیز نگاه کردن. تأویل کردن. حقیقتِ هرچیز در ابتدای آن چیز است. برگشتنِ مسیرِ رفته.