استعاره اصیلتر است یا آنچه استعاره از آن است؟
و یا اصلا، چه انگیزهای در ما هست، که سراغ استعاره میرویم؟ هراسناک بودن شئ. یا مقدسبودناش. یا زیاده داغ و برافروخته بودناش و اینجور چیزها که با هم مترادفاند و مهم نیست.
اما تو برای من استعارهی چیزی هستی که ناماش معلوم نیست. پس تو نقطهی ثقلی. پس تو نام آن نامناپذیری در من. و هرچه هست اینجا استعارهای از توست. تو نقطهی ثقلی. و از معمای صورت تو، از آن نقطهی حل نشدهی کنار چانهی تو، چیزها قوام میگیرند. هرچه ثابت است اینجا از تو ثابت است. و هرچه بیثبات از تو.
_____
بد جور مریض شده بودم این چند روز. یک آن انگار سر توی یک سوراخی کردم و گیج و ویج، تا همین عصری که بگینگی هوش و حواسام برگشت.
و در این ساعتهای بیماری دلام به این خوش بود که شما شاید مرا بیمار بخواهید. که بیمار مرا شاید بیشتر دوست داشته باشید. پس هرچه بیمارتر بهتر. تو بگو جنازه، جنازه میشوم. و من هم که سرم درد میکند برای ژست جنازه گرفتن. اما خوب دقت کنید و حواستان خوب جمع باشد. و یک وقتی بروید از توی کشوی میز من نقشهی سفرهای مرا بردارید و سر وقت یک بار تورق کنید. و بدانید که من از کجاها آمدهام، و اینجا که هستم چه معنیای دارم. و برایام ... یا نه، نگویید. فقط چند اشاره: نشانی جزیرهها و شمایل گنجها و مساحت دریاها. باقیش را من خودم پیدا میکنم.
من و شما هیچکدام آدم راحتی نیستم. بدبختانه مصیبت یکی دو تا نیست.
______
قبای اطلس کرده بود تناش، از خم بازار یک آن دیدماش که رد شد رفت.
نگاه که کردم به چشم بازاریان انگار که نه انگار.
-دیدید؟
-نه ندیدیم.
-شنیدید؟
-نه
-طبل عید بود که میزدند. خود عید بود، و اطلسپوش آمد و رفت.
_____
خداوند نگهدار شما باشد. و آرزوی خیر وسلامتی. و اگر برعکس میخواهید، خوب باشد، برعکس.