کهف

برای دوباره نامیدن اشیاء

کهف

برای دوباره نامیدن اشیاء

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۲/۱۲/۱۸
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۹
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۷
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۵
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۴
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۲
    .
  • ۰۲/۱۱/۲۸
    .
  • ۰۲/۱۱/۲۳
    .
  • ۰۲/۱۱/۲۳
    .

آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بازسرایی» ثبت شده است


سروده‌یِ گونر اکلوف


به چهره‌ها و سرنوشته‌ها

-که عبور می‌شوند از هم-

چشمی که باز می‌کنم

سؤال می‌شود:

                        نقطه کجاست؟


این چهره‌ها اگرچه به هم می‌مانند، نمی‌مانند

و این سرنوشته‌ها به هم اگرچه شبیه‌اند، نیستند.


وصل و جدا نمی‌شوند به و از هم

در راهِ «خود»اند

نه به هم عاشق می‌شوند و نه بیزار از هم

یک‌جا نشسته‌اند؛ گرمِ سکون

و هر کدام

هم هست و هم 

به گمان‌اش که مرکزِ دنیاست.

_

یکشنبه‌یِ اردیبهشت است و

آدمیانِ بی‌شماره جمع‌اند

همگی می‌روند و یقین دارند که به جایی

و می‌پندارند همان چیزی اند که معنیِ «چیزی» از آن‌هاست. 


آن‌که خود را «من» نامیده

نگاه می‌کند به این جماعتِ آدمیان و

سمتِ خود را گم می‌‌کند.

_

نقطه کجاست؟

در این سیلابِ ممکنات که جاری‌ست

نقطه‌یِ نهایت کو؟

که این‌جا هرچیزی به قدرِ دیگری ممکن است. 

___

برایِ آن‌ها که می‌گویند: «من»، «من» نقطه‌ست

نقطه‌ای چنان ثابت که رأسِ کوه

برایِ من اما «من»

وارونه‌یِ هرچیزِ روشنی‌ست.

۰ نظر ۰۹ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۱۹
عرفان پاپری دیانت