کهف

پاسخ:
و چقدر بی معنیه به نظرم آزادی ای که جدایِ از زندگی باشه و چقدر بی معنی تر، زندگی که آزاد نباشه

پاسخ:
نه. واقعیت محدوده و قلمرو نیست که بگیم این واقعیته و در مقابلش یه غیرواقعی متصور شیم.
واقعیت یه مرزه. اینجا واقعیت رو عقل محض دونستم (شاید با تعریف کانتی ش) اگرچه واقعیت ابدا عقلانی نیست. اگه بگیم واقعیت اونجاییه که منطق صرف و فرمالیسم خشک قرار میگیره. یه مرزه. من پایین اون مرزو میگم وهم یا همون فروواقعی. که درسته از واقعیت دورن. ولی سقوط کردن. نمونه اش برام بونوئل (فقط سگ اندلسی) یا اندره برتون (باز هم نه همه کاراش)یا خیلی از شاعرای خودمون هستن که متوهمن صرفا. اما فراوقعی یه گستره ی وسیع و روشنه. من اسمش رو میذارم خیال. خیال آزاد. که اسیر واقعیت نیست. اما وهم نیست که سقوط کرده باشه. سقوط نکرده پرواز کرده. نمونه اش حافظ، مولانا، آلخاندرو خودروفسکی، سهراب سپهری، لورکا، تارکوفسکی، سعدی و...