کهف

برای دوباره نامیدن اشیاء

کهف

برای دوباره نامیدن اشیاء

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۱/۲۱
    .
  • ۰۲/۱۲/۱۸
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۹
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۷
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۵
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۴
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۲
    .
  • ۰۲/۱۱/۲۸
    .

آخرین نظرات

[فیلمنامه کوتاه/ انیمیشن]

شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۱۱ ق.ظ


۱
تصویرها خطوط موجز و ساده‌اند در پس‌زمینه‌یِ سفید. 
صفحه‌یِ یک لپ‌تاپ را می‌بینیم که باز است و حدود سه چهارمِ کادر را گرفته. بیرونِ صفحه‌یِ لپ‌تاپ و خودِ لپ‌تاپ طراحیِ انیمیشنی دارند اما تصویر داخل صفحه‌یِ لپ‌تاپ فضایِ واقعی ویندوز است. 
مرورگر باز است. سایت xvideos باز است. یک نفر سرچ می‌کند  Pigeon sex. نتیجه‌ای نمی‌آید. داخل یک تبِ دیگر سرچ می‌کند Chicken Sex و باز نتیجه‌ای نمی‌آید. یک تب دیگر باز می‌کند. وارد گوگل می‌شود و می‌نویسد: دانلود فیلم سوپر کفتری. نتایج پرت‌و‌پلا می‌آید. سرچ قبلی را پاک می‌کند و می‌نویسد: سوپر کفتری، دانلود فیلم سکسی کفتر و عبارت‌هایی از این دست را سرچ می‌کند و نتایج گوگل کاملاً پرت‌و‌پلا می‌آیند. بعدِ چند ثانیه سکوت، صدایی کلفت و خش‌دار می‌گوید: دم‌ام تو این مملکت که یه فیلم سوپر کفتری توش گیر نمی‌آد.

و بعد بال کفتری از پشت میز وارد کادر می‌شود و صفحه لپ‌تاپ را محکم می‌بندد. 

۲
تصویر به داخل یک پرنده فروشی کات می‌خورد. پرنده‌فروش پشتِ دخل نشسته. صورت‌اش سه‌تیغ است و سرش کچل است و فقط دو طرف سرش مو دارد. آن طرفِ کادر کفتر را می‌بینیم ایستاده. ریشِ پروفسوری دارد و عینکِ گرد. اطراف تصویر هم قفس‌هایِ پرنده گذاشته. پرنده‌هایِ گوناگون و هرکدام با یک طراحیِ کاریکاتور وار. 
فروشنده: بفرمایید جناب. 
کفتر: کفتر می‌خوام. 
فروشنده: یکی؟
کفتر: دوتا. یه نر یه ماده.

فروشنده از داخل قفس دو تا کفتر بیرون می‌آورد. آن‌ها را در قفس کوچک‌تری می‌گذارد و تحویل کفتر می‌دهد. 

۳
همان تصویر سکانس اول. کفتر را از پشت می‌بینم که روی صندلی نشسته. جلویش روی میز، همان‌جایی که در صحنه اول لپ‌تاپ گذاشته بود، حالا قفسِ کبوتر‌ها گذاشته. گوشه‌ی میز یک جعبه دستمال کاغذی و یک صابون می‌بینیم. 

۲۲ مهرماه ۹۶
دانشکده ادبیات
۹۶/۰۷/۲۲

نظرات  (۵)

۲۲ مهر ۹۶ ، ۱۹:۳۳ اشک مهتاب
دانشکده ادبیات؟!خوش به حالت
۲۲ مهر ۹۶ ، ۱۹:۳۵ اشک مهتاب
راهی که شما رفتین رو من و امثال من خودکشی هم کنیم بهش نمیرسیم...واقعا خوشوقتی از ته دلم میگم
پاسخ:
چه راهی؟
۲۴ مهر ۹۶ ، ۱۵:۰۱ اشک مهتاب
المپیاد٬دانشکده ادبیات و ....(:)
پاسخ:
همین و...‌ش مسئله‌س
۲۸ مهر ۹۶ ، ۱۰:۲۳ اشک مهتاب
چه رمز وار...
۲۹ مهر ۹۶ ، ۰۰:۰۹ محمدجواد گلشن
واقعا دم تو این مملکت
پاسخ:
:)))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی